شبهای قدر

خدایا!

خیلیا دلمو شکستن...

شب بیا با هم بریم سراغشون.

من نشونت میدم،تو ببخششون...

 

 



نظرات شما عزیزان:

amorous
ساعت19:12---11 مرداد 1393
درود بر شما. خسته نباشید. وبلاگ زیبایی دارید. سپاسگذارم که بهم سر زده اید.باز هم منتظرتون هستم. موفق و موید باشید. یا حق.
پاسخ:ممنونم از حضورتون...شما لطف دارین.


Kh
ساعت21:38---30 تير 1393
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﻮﻟﺪ، ﺩﺭ ﺩﺭﻳﺎﻳﻰ ﺍﺯ ‏«ﺁﺏ‏» ﺑﻮﺩﯾﻢ

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮﻟﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﻰ، ﺩﺭ ﻣﺤﻴﻄﻰ ﭘﺮ ﺍﺯ ‏« ﻫﻮﺍ‏» ﻫﺴﺘﯿﻢ

ﻭ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻥ، ﻣﻴﺎﻥ ﺧﺮﻭﺍﺭﻫﺎ ‏«ﺧﺎﮎ‏» ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺧﻔﺖ

ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭیم ﺍﻳﻦ ﭼﺮﺧﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ‏«ﺁﺗﺶ‏» ﺗﮑﻤﻴﻞ ﻧﮑﻨﻴﻢ

ﺧﺪﺍﻳﺎ ﺁﺏ ﻭ ﺑﺎﺩ ﻭ ﺧﺎﮎ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ

" ﻣﺎ ﺭﺍ اﺯ ﺁﺗﺶ ﺟﻬﻨﻢ ﭘﻨﺎﻩ ﺩﻩ "
پاسخ:خلصنا من النار یارب...آمین


مسعود
ساعت18:22---29 تير 1393
التماس دعا
پاسخ:نیازمند دعا هستیم...چشم


mace
ساعت9:44---29 تير 1393
امسال براى من سال جالبيه چون شب قدر اسمهايى رو به ياد آوردم كه نديدمشون ، مهمانهاى عزيزى برام دعا كردن كه حتى اسممو نميدونستن !!!
چيزى كه مهمه اينه ،
اونكه بايد بشناسه كسيه كه ،خودش مهموناشو دعوت كرده
پس نگران چيزى نبايد باشيم .

پاسخ:ممنونمmace جان!تو این شبهای قدر التماس دعا دارم...


شهرام
ساعت20:06---28 تير 1393
خدای من! من تو را به خودت شناختم با خودت و به واسطه ی خودت.

تو بودی که مرا به سوی خودت راه نمودی.

تو بودی که مرا به خودت خواندی و دعوتم کردی.

اگر تو نبودی و اگر تو نمی کردی. من چه می دانستم که تو کیستی.

سپاس خدایی را سزاست که تا صدایش میکنم، پاسخم میگوید. اگر چه وقتی او مرا صدا می زند من کاهلی میکنم و سهل انگاری برای پاسخ گفتن و جواب دادن.

سپاس خدایی را سزاست که هر چه از او می طلبم عطا می کند اگر چه وقتی او درخواستی می کند یا چیزی میطلبد من بخل می ورزم و خست به خرج می دهم.

سپاس خدایی را سزاست که به غیر او دل نمی بندم و گر هم بندم دلم را می شکند و پشتم را خالی می کند.

سپاس خدایی را سزاست که به او تکیه می کنم و او گرامی ام میدارد و دست نوازش بر سرم می کشد.

و به مردم تکیه نمی کنم که اگر کنم خوارم می کنند و تنهایم می گذارند.

سپاس خدایی را سزاست که از من بی نیاز است اما با من دوستی می کند و به من محبت می ورزد.

سپاس خدایی را سزاست که با من بردباری می کن انگار که من هیچ گناهی نکرده ام.

به گونه ای در من می نگرد انگار که هیچ خطایی از من سر نزده است.

و با من طوری رفتار می کند انگار که هیچ لغزشی نداشته ام.

این خدا، این خدای من به راستی ستایش برانگیز است.

به حقیقت دوست داشتنی و به واقع سجده کردنی.
به راستی محبوبی به خوبی او نیست و او معشوق ترین من است .


شهرام
ساعت19:49---28 تير 1393
خدای من! من تو را به خودت شناختم با خودت و به واسطه ی خودت.

تو بودی که مرا به سوی خودت راه نمودی.

تو بودی که مرا به خودت خواندی و دعوتم کردی.

اگر تو نبودی و اگر تو نمی کردی. من چه می دانستم که تو کیستی.

سپاس خدایی را سزاست که تا صدایش میکنم، پاسخم میگوید. اگر چه وقتی او مرا صدا می زند من کاهلی میکنم و سهل انگاری برای پاسخ گفتن و جواب دادن.

سپاس خدایی را سزاست که هر چه از او می طلبم عطا می کند اگر چه وقتی او درخواستی می کند یا چیزی میطلبد من بخل می ورزم و خست به خرج می دهم.

سپاس خدایی را سزاست که به غیر او دل نمی بندم و گر هم بندم دلم را می شکند و پشتم را خالی می کند.

سپاس خدایی را سزاست که به او تکیه می کنم و او گرامی ام میدارد و دست نوازش بر سرم می کشد.

و به مردم تکیه نمی کنم که اگر کنم خوارم می کنند و تنهایم می گذارند.

سپاس خدایی را سزاست که از من بی نیاز است اما با من دوستی می کند و به من محبت می ورزد.

سپاس خدایی را سزاست که با من بردباری می کن انگار که من هیچ گناهی نکرده ام.

به گونه ای در من می نگرد انگار که هیچ خطایی از من سر نزده است.

و با من طوری رفتار می کند انگار که هیچ لغزشی نداشته ام.

این خدا، این خدای من به راستی ستایش برانگیز است.

به حقیقت دوست داشتنی و به واقع سجده کردنی.
به راستی محبوبی به خوبی او نیست و او معشوق ترین من است .

پاسخ:مرسی آقا شهرام!چه مناجات زیبایی!! به وبم خوش آمدین.امیدوارم از مطالبم خوشتون بیاد...بازم ممنونم.


m
ساعت15:30---28 تير 1393
بزن اي تيغ در دَم راحتم كن
از اين شهر، اين جهنم راحتم كن
مگر از دستِ تو كاري برآيد
بزن اي ابنِ ملجم راحتم كن
**
ز دلبر ارثيه بردن چگونه است
شبيه عشق خود مُردن چگونه است
بزن طوري بفهمم مثلِ زهرا
كه با صورت زمين خودن چگونه است
**
تو كه در خون نشاندي گيسويم را
شكستي مثلِ زهرا ابرويم را
مرو اي تيغ كارت ناتمام است
مينداز از قلم اين بازويم را
**
دوباره نانجيبي در برِ من
كشيده تيغ بالايِ سرِ من
خدايا باز مسجد باز شمشير
فقط خالي است جاي همسر من…
**
خداوندا چه دنياي عجيبي
چه مظلومي چه آقاي غريبي
مگر محراب گودال است كوفه؟
كه افتاده زمين شيب الخضيبي
**
مبادا زينبم بد حال گردد
مبادا واردِ گودال گردد
مبادا دخترم بيند كه با اسب
ته گودي حسينم چال گردد

پاسخ:مرسی مهناز جون!خیلی زیبا بود و اشکم و سرازیر کرد...اجرتون با امیرالمومنین ع


ثنــــای دوست داشتنی
ساعت21:09---27 تير 1393
شب بود و اشکهای حسن بی حساب بود
دنیا به چشم حسرت زینب سراب بود
آن شب خرابه های یتیمی پر آه بود
سرها به خاک و حال یتیمان خراب بود

شهادت حضرت علی(ع) تسلیت باد...


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 27 تير 1393برچسب:خدا,شب قدر,بخشش, | 18:30 | نویسنده : مریم |

.: Weblog Themes By BlackSkin :.